گفتگو با تنها غسال زن در آمل: این روزها از زندهها بیشتر میترسم/ بارها سنگینی روح مُرده را بعد از شست و شو حس کردم/ یک فرزندم مهندس عمران و فرزند دیگرم در دانشگاه علوم پزشکی ایران تحصیل می نماید
۶بهمن پرس/ گفتگو: کار در غسالخانه و شست و شوی مُردهها از او انسان دیگری ساخته، او معتقد است چهره واقعی همه پس از مرگ مشخص میشود، اما این تفاوت را غسال ها به خوبی متوجه میشوند و شاید همین نگاه متفاوت به زندگی، وجه تمایز شغل او با دیگر شغلها باشد.
همیشه فکر میکردم غسالهها باید بیش از ۵۰ سال سن و تکیده باشند، اما با دیدن «افسانه فکوریان» بانویی جوانتر و باانگیزه دیدم که نشاط ظاهری او کمتر سبب میشد که تصور کنم او تنها غساله زن شهر خودش باشد.
خانم فکوریان اهل کردستان است، سالها ساکن تهران بوده و ۱۰ سالی است که به دلیل شرایط تحصیلی دو فرزندش ساکن آمل شده است. حالا فرزندان موفقی دارد که هر دو در دانشگاههای دولتی درس میخوانند، دخترش کارشناسی ارشد در دانشگاه علوم پزشکی ایران میخواند و خودش زنی خود ساخته است؛ با این زن توانمند و خودساخته گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه میخوانید:
از زندگی خودتان برایمان بگویید، چند فرزند دارید؟
دو فرزند دارم؛ پسرم لیسانس عمران گرفته است و دخترم رتبه ۲۰ کارشناسی ارشد را کسب کرده و امروز در دانشگاه علوم پزشکی ایران، انگل شناسی میخواند.
نظر فرزندانتان در مورد شغل شما چیست؟
فرزندان من همیشه دستهایم را میبوسند، اما نمیدانم در محل تحصیل و کار خود میگویند که شغل مادرشان چیست و تاکنون در این مورد از آنها نپرسیدهام، اما در کل تمامی دوستان و آشنایان میدانند شغلم چیست.
شاید بعضی از همکاران شما شغل خود را از دیگران مخفی کنند، شما چطور؟ آیا همه اطرافیان میدانند شغل شما چیست؟
من با شغلم مشکلی ندارم و از اینکه یک غساله هستم اصلاً ناراحت نیستم و حس بدی هم ندارم که بخواهم از کسی پنهان کنم، هرچند بسیاری از همکاران ما میگویند این شغل باید مخفی باشد چون مردم نگاه بدی به این شغل دارند، اما به نظرم اصلاً درست نیست همه باید بدانند. این همه یک شغل سخت و شرافتمندانه است.
اصلاً چطور این شغل را انتخاب کردید؟ این شغل با روحیات یک بانو سازگار است؟
سالها پیش که در تهران زندگی میکردم به خاطر علاقه شخصی زیاد به بهشت زهرا میرفتم، به خواست خودم دو ماه در بهشت زهرا کار کردم و با این شغل آشنا داشتم تا اینکه دختر و پسرم در دانشگاه قبول شدند و برای زندگی با فرزندانم به آمل آمدم و مجبور شدم برای کسب درآمد شغلی پیدا کنم هر جا به دنبال کار گشتم حقوق آن کافی نبود، یک بار جرقهای در ذهنم زده شد و رفتم سازمان آرامستان، گفتم میخواهم اینجا کار کنم گفتند باید به شهرداری مراجعه کنی، زمان کمی طول کشید تا بتوانم کارهایم را انجام دادم و بالاخره مشغول شدم.
از مرده نمیترسید؟
این روزها از زندهها بیشتر میترسم، مردهها ترسی ندارند؛ این موضوع فقط یک تلقین است که برخی فکر میکنند مردهها ترس دارند؛ اصلاً آدمی که شاید تا چند ساعت قبل در کنار ما راه میرفته و زندگی می کرده، اما اکنون وارد دنیای دیگری شده ترس ندارد. سرانجام همه ما همین است.
کمی به عقبتر بازگردیم، به روزهای آغاز کار شما در غسالخانه؛ اولین مردهای که دیدید چه حسی داشتید؟
روزی که در آمل شروع به کار کردم، دستکش نداشتم و با دست خالی مرده را شستم، حس خوبی نداشتم قبلاً در تهران دو ماه با دستکش کار کردم، اما برای اولین بار بود دستم به بدن مُرده میخورد، خیلی حالم بد شد. تمامی سردی بدن میت به من منتقل شده بود، تا سه چهار روز حالم خوب نبود برای یک لحظه پشیمان شدم که این کار را ادامه دهم با خود فکر کردم که مجبورم و چارهای ندارم فردا همان روز به مدیریت گفتم دستکش لازم دارم، اما باید دستکش را خودم میخریدم، هفت سال پیش به ازای شستن هر مرده به من دستمزد میدادند، هر مردهای ۲۵ هزار تومان میگرفتم، وسایلم را هم خودم تهیه کردم البته فقط همان یک بار بود که با دست مُرده را شستم.
مردهها با یکدیگر تفاوت دارند؟
بله جنازهها فرق دارند، حالا بعد از سالها کار کردن حتی میتوانم لحظه مُردن آنها را احساس کنم که فرد زجر کشیده و یا آرام مُرده است. یعنی در چهرهها کاملاً معلوم است، آنهایی که به سختی جان میدهند چهرههای برافروختهتری دارند و نمیتوانیم چشمهایشان را ببندیم، فقط سفیدی چشمهایشان مشخص میشود. آنقدر زجر کشیده اند موقع مُردن که تعجب میکنم که گردن یک انسان چطور میتواند اینقدر بلند باشد، دقیقاً لحظه جان دادن این اتفاق میافتد و فرقی هم نمیکند پیر باشند یا جوان.
مرگ آرام هیچ فرقی با خوابیدن ندارد، برخی آنقدر چهره نورانی دارند که هرچه از ته دل بخواهم از آنان میگیرم، همیشه چیزی که میخواهم میگویم که برایم دعا کنند و به آنها میگویم: شما زودتر از من به آن دنیا میرسید، زودتر از دعای من دستتان به خدا میرسد و واقعاً هم دعایم را خدا به واسطه این مُرده ها استجابت کرده است.
تاکنون برایتان پیش آمده با مُرده ها حرف هم بزنید؟
بله من با مُرده ها حرف میزنم، سعی میکنم روح آنها را آرام کنم، اگر حواسم نباشد و دستشان از بدن پایین بیفتد، عذرخواهی میکنم و میگویم حلالم کنند. خیلی به این عقیده دارم که خدا هر انسانی را در این شغل قرار نمیدهد. اعتقاد دارم که خداوند آخرین لحظه زمینی بودن یک انسان را دست هر انسانی نمیدهد پس قدر این لحظه را میدانم.
از احساستان بیشتر برایمان بگویید؛ چه حسی دارید وقتی با مردهها ارتباط برقرار میکنید؟
دوست دارم با مُردهای که میشویم این ارتباط را برقرار کنم، چون کسی که جنازه میشوید باید مرده را آرام کند و به او احترام بگذارد چراکه شنیدم لحظه شستن روح متوجه است و جنازه خود را میبیند.
من به خانوادهها میگویم او را حلال کنید و از او حلالیت بطلبید، هرچه گریه کنید فایدهای برای او ندارد، آنقدر وقت دارید در خلوت خود گریه کنید، اما این لحظه با مُرده حرف بزنید و او را دعا کنید. سعی میکنم نگذارم بالای سر مُرده جیغ بزنند و روح او را ناآرام کنند.
تا حالا پیش آمده خواب مُردهها را ببینید؟
یک شب خواب دیدم که خانمی با چهره بسیار آرامی را میشویم؛ موهای سرش سفید بود، فردا چهار تا جنازه داشتم، اولی و دومی را شستم، منتظر بودم، اما بالاخره آمد! اصلاً نمیدانم چه کسی بود فقط وقتی کاور را کنار زدم تنها توانستم بگویم «عزیزم من از صبح منتظر تو بودم» آن زن ۹۴ سال سن داشت از آنهایی که چهره آرام و بسیار زیبا داشت.
این اتفاق همیشه میافتد؟
نه فقط یک بار…
تا حالا پیش آمده که بعد از شستن مردهای حس بدی به شما دست داده باشد؟
چندین بار برایم اتفاق افتاده که سنگینی روح مُرده را بعد از شست و شو حس کردم، حتی در یک مورد چند سال به اندازهای خوف داشتم که پلاستیک لباسهای مُرده که آن روز هنوز کنارش بود را متوجه نشدم چیست و وحشتی وجودم را گرفته بود، اما گاهی جنازه به اندازهای روح سبک و آرامی دارد که انگار آرامش به ما هم میرسد.
حالت آدمها بعد از مرگ فرق میکند؟ بدترین حالت یک مرده را که دیدهاید چگونه بوده است؟
تصادفیها، خودکشیها و قتل، جنازههای آنها بسیار متفاوت است، زنی را شستم که سرش را بریده بودند و سرش در پلاستیکی کنار ش بود و دختری که روز قبل نامزدی در تصادف جان داده بود با این موارد زیاد رو به رو میشوم.
حالا و بعد از گذشت همه این سالها، آیا این شغل در زندگی خودتان هم تأثیر گذاشته است؟
بعد از هفت سال خوابهای پریشان زیاد می بینم روحم بسیار درگیر شغلم شده گاهی بدون اراده همپای داغداران گریه میکنم به خصوص برای فرزندانی که مادر از دست دادهاند تحمل غم و اشک دیگران اصلاً راحت نیست در چنین محیطی کار کردن برای همه از غسال و راننده گرفته تا کارمندان آرامستان که کارهای اداری انجام میدهند بسیار دشوار است؛ در تهران غساله ها بعد از هفت سال بازنشسته میشوند و امروز به این نتیجه میرسم که این قانون بسیار درست و صحیح است. من بعد از هفت سال، هنوز سختی کار نگرفتهام و تنها سه سال است که بیمه شدهام و سابقه کار دارم.
اگر به هفت سال پیش بازگردید دوباره این شغل را انتخاب میکنید؟
هفت سال پیش به خاطر موقعیت و شرایط سخت زندگی مجبور شدم این شغل را انتخاب کنم یعنی چارهای نداشتم، اما اگر ۱۰ بار دیگر هم به آن دوران بازگردم باز هم همین شغل را انتخاب میکنم شاید تأثیراتی بر روح و روان من گذاشته باشد در عوض چیزهای بهتری هم در زندگی برایم داشت مثلاً نزدیکی من به خدا و ائمه اطهار (ع) بیشتر شد و این موضوع را به خوبی در زندگی شخصی تجربه کردم و البته دید من نسبت به آدمهای اطرافم تغییر پیدا کرد انگار قدر آنها را بیشتر می دانم.
فکر میکنید آیا کسی حاضر خواهد شد جایگزین شما شود؟
با توجه به شرایط کرونایی سالن دیگری را برای شست و شوی متوفیان کرونایی در نظر گرفتهاند که جمعی از بانوان گروههای بسیجی و جهادی در آن جنازهها را میشویند با وجود اینکه آنها نیروهای تازه نفسی هستند، اما بارها میگویند غسالی واقعاً شغل سختی است و همیشه نمیتوانند این کار را انجام دهند و فقط مدت کوتاهی میآیند و میروند البته آنها هم از خود گذشتگی میکنند، چون در این شرایط سخت کرونایی هرکس زیر بار این کار نمیرود. به هر حال حاضرم به نیروی جدید کار را یاد بدهم و با تمام توان کمکش کنم.
ایمنا
برچسب ها :
ناموجود- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0