«التقاط فکری» چگونه سازمان مجاهدین خلق را به این حد از انحراف، توحش و خونخواری رساند؟
۶بهمن پرس / سرویس تاریخ : ۳۷ سال قبل در چنین روزهایی سازمان مجاهدین خلق با هدف بدست آوردن قدرت و با شعار مبارزه برای رهایی خلق، شروع به ترور مردم عادی ایران کردند. اخیراً نیز بقایای سازمان طی برگزاری همایشی در فرانسه دشمنی خود با جمهوری اسلامی و مردم ایران را بیش از پیش به اثبات رساند. اما سوالی که پس از ۳۷ سال همچنان مطرح است این است که چرا و چگونه یک گروهک به این حد از انحراف، توحش و خونخواری می رسد؟
شاید بهترین پاسخ برای این سوال بازخوانی مبانی فکری سازمان مجاهدین خلق باشد. جریانی که بر پایه التقاط فکری ایجاد شد، رشد کرد و سرانجام به گروهکی تبدیل شد که نتیجه آن در این چند ده سال جز قتل و غارت نبوده است.
هرگاه یک جریان و یا گروهی دچار التقاط و تناقض فکری شود، بی شک در آینده به ورطه نابودی کشیده خواهد شد. چرا که از یک تفکر منسجم و مشخص برخوردار نیست و از زیر بنا دچار مشکل است.
در تاریخ انقلاب اسلامی کم نیستند جریاناتی که دچار التقاط بوده و در آخر به نابودی کشیده شده اند. سازمان مجاهدین خلق(منافقین) نمونه بارز این جریانات است.
التقاط فکری سازمان مجاهدین خلق به طوری اعضا را از اقدامات منطقی دور می کرده است که یا باعث شد سازمان، به بهانه مبارزه با رژیم شاه دین را کنار بگذارد و به مبارزه اهمیت دهد و یا با شعار مبارزه با امپریالیسم به روی جمهوری اسلامی اسلحه کشید و در آخر نیز به دامن همان امپریالیسم پناه برد.
وقتی حنیف نژاد، نیک بین و بدیع زادگان به زعم خود در حال پایه گذاری یک سازمان مذهبی بودند، فکرش را هم نمی کردند که درست یک دهه بعد در سال ۵۴ سازمان مجاهدین خلق، رسماً مذهب را کنار گذاشته و خود را مارکسیست بداند.
التقاط از بدو تاسیس؛
اگر تاریخچه شکل گیری سازمان مجاهدین خلق را بازخوانی کنیم، خواهیم دید که تغییر ایدوئولوژی سازمان از اسلام به مارکسیست چندان هم عجیب و دور از انتظار نبود. به تعبیری دیگر سر آغاز مارکسیست شدن سازمان مجاهدین، نه سال ۵۴ که از همان بدو تاسیس بود.
حنیف نژاد و اعضای اولیه این تشکیلات را بر پایه تفکری پر تناقض و التقاطی بنا کردند که در دهه ۵۰ به طور علنی نمود پیدا کرد.
برخی التقاط سازمان را مربوط به دهه ۵۰ می دانند و معتقدند که سازمان در اوایل تشکیل خود، سازمانی مذهبی بوده است. این درحالی است که شواهد تاریخی نشان می دهد سازمان از همان ابتدا، دچار یک زیر بنای التقاطی بوده است. ایدئولوژی که رهبران اولیه در ابتدا برای سازمان تدوین کردند، هسته ای از مارکسیسم بود که ظاهرش را با اسلام تزیین کرده بودند. یعنی در تفکر اعضاء، اصالت و اهمیت با مارکسیسم بود و در کنار آن شواهدی از متون دینی نیز به چشم می خورد. البته بهتر است بدانیم که به طور کلی منابع مطالعاتی سازمان به دو دسته کلی تقسیم می شدند؛ منابع مارکسیستی و آثار مرحوم بازرگان.
اگر روند پایه گذاری سازمان را بازخوانی کنیم، خواهیم دید که آثار مرحوم بازرگان، بالاخص کتاب راه طی شده وی، از مهم ترین منابع مطالعاتی رهبران اولیه سازمان، آن هم به عنوان منابع دینی بوده است. حال آنکه خود بازرگان در شناخت دینی دچار مشکل بوده است. چرا که او معتقد به تفسیر شخصی احکام اسلامی بوده و به اسلام منهای روحانیت اعتقاد داشته است. به همین دلیل است که می بینیم اعضای سازمان نیز به تاثیر از بازرگان معتقد به تفسیر شخصی از احکام اسلامی است و برای روحانیت و مرجعیت در اسلام، جایگاهی نمی بیند. چنانچه حسین احمدی روحانی از اعضای موثر و فعال سازمان که در سال ۵۴ نیز مارکسیست شد، می نویسد: “سازمان از همان ابتدا معتقد به ایدئولوژی اسلامی بود لیکن آنچه را که به عنوان ایدئولوژی اسلامی مورد نظر داشت، دارای ویژگی هایی بود که در جریان رشد و به اصطلاح تکامل خود بیانگر طرز تفکر و عقیده خاصی درباره اسلام می گردید و در حقیقت با اسلام و شریعتی که از سوی فقهای برجسته اسلامی معرفی گردیده بود، تفاوت اساسی داشت”.
روحانی در ادامه، پیرامون اعتقادات گزینشی و التقاطی اعضای سازمان می نویسد: “سازمان اصول دین و مذهب را قبول داشت. با این توضیح که در مورد نبوت و امامت قائل به عصمت حضرت رسول و ائمه هدی نبود. معتقد بود که آن ها نیز دچار دچار خطا و اشتباه می شدند”.
وی در توضیح بیشتر و شفاف در ارتباط با مبانی فکریِ التقاطی سازمان تصریح می کند: “سازمان از نظر فلسفی در عین حال که اصل اول و در واقع مهم ترین اصل ماتریالیسم یعنی تقدم روح بر ماده را رد می کرد. ثانیا اصل ماتریالیسم تاریخی یعنی حرکت مادی تاریخ که نتیجه ی منطقی ماتریالیسم فلسفی است را باور داشت و این مساله خود دیالکتیک بود. از همین جاست که باید گفت سازمان نه دارای ایدئولوژی اسلامی و نه ایدئولوژی مارکسیسم، بلکه دارای ایدئولوژی التقاطی و به اصطلاح معجون و ترکیبی از اسلام و مارکسیسم بود و نقطه ی ضعف و انحراف اساسی سازمان در خود ما و دیگر انحرافات سیاسی می باشد”.
لذا با توجه به این توضیحات ذکر شده احمدی روحانی در ارتباط با التقاط فکری سازمان، روشن می شود که دوگانگی در رفتار و مشی سازمان مجاهدین خلق، از همان ابتدای کار، امری مشهود و غیر قابل انکار بود.
امام خمینی نیز پیرامون جلسه ای برخی از اعضای سازمان در نجف با ایشان داشتند درباره التقاط سازمان چنین می گوید: “من از مجموع اظهارات و نوشته هایشان به این نتیجه رسیدم که این جمعیت به اسلام اعتقاد ندارد…اساس تشکیلات این جمعیت روی اعتقاد به اسلام نیست…البته دوستان از ایران خیلی مرا زیر فشار گذاشتند. آقای طالقانی به من نوشتند: «انهم فتیه آمنوا بربهم وزدناهم هدی» آقای منتظری به من نامه نوشتند، آقای هاشمی رفسنجانی همینطور. بعضی علمای بلاد نامه ها و پیغامهایی را در باره این جمعیت برای من فرستادند…هنوز هم به من فشار می آورند که از آنها حمایت کنم. لیکن من آنها را یک جمعیت منحرف و گمراه می دانم و به هیچ وجه نمی توانم آنها را حمایت و تقویت کنم. من خطر اینها را برای اسلام از مارکسیست ها بیشتر می دانم.”
البته پس از قدرت گرفتن رجوی و اعضای نزدیک به او در سازمان، برای پاک کردن گذشته سیاه خود از اذهان مردم و مذهبی نشان دادن خود، مدعی آن شدند که مارکسیست شدن سازمان، کودتای عده اندکی از اعضای سازمان بوده است که عزت ا…مطهری(عزت شاهی) این ادعا را غلط و التقاطی بودن آموزه های عقیدتی سازمان را از بدو تاسیس، آفت اصلی انحراف آن ها می داند:
“من این بحث را قبول ندارم که یک نفر مثل تقی شهرام بتواند سازمانی را به تنهایی تغییر عقیده بدهد، یک نفر نمی تواند دویست نفر از یک سازمان را به سمت و سوی مارکسیسم سوق دهد … با توجه به آموزه های سازمان و نوع تربیت افرد، اینها دیر یا زود به این نقطه می رسیدند. حد اکثر نقش تقی شهرام در این جریان عاملیت او در تصفیه بود نه عامل اصلی. قبل از شهرام، مارکسیسم به تار و پود سازمان نفوذ کرده بود … خیلی از متون اولیه سازمان ترجمه آثار کمونیستی بود”.
فرزندان نهضت آزادی؛
گفتنی است موسسین سازمان مجاهدین خلق، از اعضای شاخه جوانان نهضت آزادی بودند و در زمینه فکری از بازرگان و سایر اعضای نهضت آزادی تاثیر می گرفتند و به طور کلی بازرگان را به مثابه پدر معنوی خود قبول داشتند و برای تدوین مرامنامه و مبانی فکری سازمان، از اندیشه های بازرگان استفاده می کردند.
مرحوم بازرگان پس از تشکیل سازمان، این چنین اعضای سازمان را فرزندان نهضت آزادی می داند: “مجاهدین خلق شما فرزندان نهضت آزادی هستید. در سال ۱۳۴۳(۱۳۴۴) که در زندان بودیم به دنیا آمدید و راه خود را پیش گرفتید بدون آن که از خانه فرار کرده یا اخراج شده باشید. مبانی فکری و تعلیمات اولیه شما را کتاب ها و بحث و تحلیل ها و تجربیاتی که از نهضت گرفتید شکل می داد”.
امام خمینی نیز در ۳۰ بهمن ۶۶، در قسمتی از نامه خود به وزیر وقت کشور که در ارتباط با فعالیت های نهضت آزادی بود، منافقین را فرزندان عزیز مهندس بازرگان خوانده و می نویسد: “نهضت به اصطلاح آزادی صلاحيت برای هيچ امری از امور دولتی يا قانونگذاری يا قضايی را ندارند؛ و ضرر آنها، به اعتبار آنكه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند كرد و نيز با دخالت بي مورد در تفسير قرآن كريم و احاديث شريفه و تأويلهای جاهلانه موجب فساد عظيم ممكن است بشوند، از ضرر گروهكهای ديگر، حتی منافقين اين فرزندان عزيز مهندس بازرگان، بيشتر و بالاتر است “.
اگرچه سازمان مجاهدین خلق، در ابتدا خود را سازمانی مذهبی می دانست و از کمک و حمایت های چهره های مذهبی نیز بهره می برد، اما التقاط سازمان را به جایی کشاند که در ۳۰ خرداد سال ۶۰ سازمان به طور رسمی از یک جریان سیاسی تبدیل به یک جبهه نظامی علیه انقلاب اسلامی شد و در ادامه، اعضایش برای تصاحب قدرت بر روی مردمی اسلحه کشیدند و دست به ترور آنها زدند که روزی مدعیِ مبارزه برای آزادی آنها بودند.
البته این سرانجام بد محدود به سازمان مجاهدین خلق نیست. بلکه هر تشکیلات و یا جریانی که از ابتدا دیوارِ بنیان فکری اش کج چیده شده باشد، در آینده در مقابل آرمان ها و اعتقادات گذشته خود خواهد ایستاد.
شاهد مثال، کسانی که در دهه شصت مدعیِ پیروی از خط امام بودند و اکنون در مقابل آرمان های امام و انقلاب اسلامی ایستاده اند و دشمنی شان با جمهوری اسلامی به مراتب بیشتر از دشمن های خارجی است.
نوع نگاه به مقوله ولایت فقیه، نظام سیاسی اسلام و جمهوری و انقلاب اسلامی، اگر خارج از چارچوب اسلام و شرق زده و غرب زده باشد، منتهی به التقاط و در آخر به برخورد قهر آمیز منجر می شود.
دور شدن از مبانی اسلام و انقلاب، به هر بهانه ای که باشد، چه کار سیاسی و تشکیلاتی و چه مبارزه علیه امپریالیسم، شاید در کوتاه مدت نتیجه دلخواه آن جریان را در پی داشته باشد، اما در بلند مدت آفتی فاجعه بار خواهد داشت و حتی ممکن است پس از چندین دهه آشکار شود. حال ممکن است در ۳۰ خرداد ۶۰ نمود پیدا کند و یا در ۳۰ خرداد سال ۸۸، در قالب یک فتنه آشکار شود.
برچسب ها :التقاط فکری ، انحراف ، سازمان مجاهدین خلق
- نظرات ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیران سایت منتشر خواهد شد.
- نظراتی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- نظراتی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.
ارسال نظر شما
مجموع نظرات : 0 در انتظار بررسی : 0 انتشار یافته : 0